بدون عنوان
اصلاً حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم پنج شنبه ای مهمون داریم مریم و پسرش سپهر آخه قراره فردا برگردن آفریقا. گل پسرم امروز با باباش رفته دنبال کارای اداری باباش. ظهر که اومدم خونه قورمه سبزی درست کردم و شما هم مامان جون هی زنگ می زدی که من پیش عمه شهینم می خوام بیام خونه آخه مردم آزاری هم حدی داره مامان. غذا رو درست کردم خونه مرتب شد و شما با بابا تشریف آوردید. یه کم استراحت کردی و شب مهمونمون اومد . با کلی ریخت و پاش تو و سپهر کنار اومدم و خونه رو جمع و جور کردم ولی بقیه کارا موند برای بعد آخه فرداش کلاس دارم . بعد از کلاس یوگا من و شما و بابایی رفتیم پارک چه آفتاب سوزانی بود. بعد ازظهر جمعه هم دیگه داشت اون ر...
نویسنده :
مامان
10:06